نماز خواندن برای خدا اما به یاد دنیا!!
یک روز مردی تصمیم گرفت به شکرانه سودی که در معامله ای بدست آورده و منفعت زیادی کسب کرده بود به مسجد برود و نماز بخواند و شکر خدا را به جا آورد. . در هنگا می که مشغول نماز خواندن بود به یاد کفشها یش افتاد و با خود گفت: شاید تا من این نماز را بخوانم کفش هایم را دزد ببرد ، پس تصمیم گرفت نماز را بشکند ، سپس کفش هایش را به پار چه ای پیچید و کنار خود گذاشت ، و دوباره مشغول نماز خواندن شد .اما پس از مدتی حس کرد نکند کسی کفشها یش را بردارد و او متوجه نشود ، پس درحین نماز خواندن کفش هایش را روبروی خود قرار داد که مطمئن شود کسی اورا بر نمی دارد. در حین خواندن نماز مدام به فکر معامله و چگونه مصرف کردن سود معامله اش بود.
بالاخره نماز خود را به اتمام رساند. ولی پس از اتمام نماز از کار خود پشیمان شد و حس کرد به جای اینکه با خواندن این نماز احساس سبکی و آرامش کند احساس سنگینی و ناراحتی می کند. سپس با زبان حال روبه خدا کرد و گفت: خدایا من آمدم تا با تو گفتگو کنم و اظهار بندگی به در گاه تو را به جا آورم و شکر گذار نعمت های تو باشم ، اما فکر من به جای توجه به در گاه تو پیش کفشهایم بود و در فکر چگونه خرج کردن سود و منفعت معامله ام بود.
و درآخر با خود گفت:
من نه تنها سود نکردم بلکه در عوض باختم و ضرر کردم.
کاش کفش نمی داشتم و پا برهنه بودم اما می دانستم در حضور که هستم . و کاش این سود را نمی بردم و در عوض با خدا معامله می کردم تا سرمایه جاودانی را بدست آورم.
نتیجه:
هر وقت با خدا راز و نیاز می کنید به هیچ چیز جز خدا فکر نکنید .
هر عمل خوبی(حتی نماز خواندن) اگر درست انجام نشود موجب پشیما نی است.
و............
شما چه نتیجه ای می گیرید و نظر شما چیست؟
به نام خداوند متعال
نماز خواندن برای خدا اما به یاد دنیا!!
یک روز مردی تصمیم گرفت به شکرانه سودی که در معامله ای بدست آورده و منفعت زیادی کسب کرده بود به مسجد برود و نماز بخواند و شکر خدا را به جا آورد. . در هنگا می که مشغول نماز خواندن بود به یاد کفشها یش افتاد و با خود گفت: شاید تا من این نماز را بخوانم کفش هایم را دزد ببرد ، پس تصمیم گرفت نماز را بشکند ، سپس کفش هایش را به پار چه ای پیچید و کنار خود گذاشت ، و دوباره مشغول نماز خواندن شد .اما پس از مدتی حس کرد نکند کسی کفشها یش را بردارد و او متوجه نشود ، پس درحین نماز خواندن کفش هایش را روبروی خود قرار داد که مطمئن شود کسی اورا بر نمی دارد. در حین خواندن نماز مدام به فکر معامله و چگونه مصرف کردن سود معامله اش بود.
بالاخره نماز خود را به اتمام رساند. ولی پس از اتمام نماز از کار خود پشیمان شد و حس کرد به جای اینکه با خواندن این نماز احساس سبکی و آرامش کند احساس سنگینی و ناراحتی می کند. سپس با زبان حال روبه خدا کرد و گفت: خدایا من آمدم تا با تو گفتگو کنم و اظهار بندگی به در گاه تو را به جا آورم و شکر گذار نعمت های تو باشم ، اما فکر من به جای توجه به در گاه تو پیش کفشهایم بود و در فکر چگونه خرج کردن سود و منفعت معامله ام بود.
و درآخر با خود گفت:
من نه تنها سود نکردم بلکه در عوض باختم و ضرر کردم.
کاش کفش نمی داشتم و پا برهنه بودم اما می دانستم در حضور که هستم . و کاش این سود را نمی بردم و در عوض با خدا معامله می کردم تا سرمایه جاودانی را بدست آورم.
نتیجه:
هر وقت با خدا راز و نیاز می کنید به هیچ چیز جز خدا فکر نکنید .
هر عمل خوبی(حتی نماز خواندن) اگر درست انجام نشود موجب پشیما نی است.
و............
شما چه نتیجه ای می گیرید و نظر شما چیست؟
به نام خداوند متعال
نماز خواندن برای خدا اما به یاد دنیا!!
یک روز مردی تصمیم گرفت به شکرانه سودی که در معامله ای بدست آورده و منفعت زیادی کسب کرده بود به مسجد برود و نماز بخواند و شکر خدا را به جا آورد. . در هنگا می که مشغول نماز خواندن بود به یاد کفشها یش افتاد و با خود گفت: شاید تا من این نماز را بخوانم کفش هایم را دزد ببرد ، پس تصمیم گرفت نماز را بشکند ، سپس کفش هایش را به پار چه ای پیچید و کنار خود گذاشت ، و دوباره مشغول نماز خواندن شد .اما پس از مدتی حس کرد نکند کسی کفشها یش را بردارد و او متوجه نشود ، پس درحین نماز خواندن کفش هایش را روبروی خود قرار داد که مطمئن شود کسی اورا بر نمی دارد. در حین خواندن نماز مدام به فکر معامله و چگونه مصرف کردن سود معامله اش بود.
بالاخره نماز خود را به اتمام رساند. ولی پس از اتمام نماز از کار خود پشیمان شد و حس کرد به جای اینکه با خواندن این نماز احساس سبکی و آرامش کند احساس سنگینی و ناراحتی می کند. سپس با زبان حال روبه خدا کرد و گفت: خدایا من آمدم تا با تو گفتگو کنم و اظهار بندگی به در گاه تو را به جا آورم و شکر گذار نعمت های تو باشم ، اما فکر من به جای توجه به در گاه تو پیش کفشهایم بود و در فکر چگونه خرج کردن سود و منفعت معامله ام بود.
و درآخر با خود گفت:
من نه تنها سود نکردم بلکه در عوض باختم و ضرر کردم.
کاش کفش نمی داشتم و پا برهنه بودم اما می دانستم در حضور که هستم . و کاش این سود را نمی بردم و در عوض با خدا معامله می کردم تا سرمایه جاودانی را بدست آورم.
نتیجه:
هر وقت با خدا راز و نیاز می کنید به هیچ چیز جز خدا فکر نکنید .
هر عمل خوبی(حتی نماز خواندن) اگر درست انجام نشود موجب پشیما نی است.
و............
شما چه نتیجه ای می گیرید و نظر شما چیست؟